فرهنگ تدفين در اديان(1)


 

نويسنده: محمد كاشاني




 
انسان در طول تاريخ اجتماعات به اشكال گوناگون مردگانش را دفن كرده است. شكل هايي از تدفين وجود دارد كه با هنجارهاي فرهنگ ايراني و اسلامي ما ناهمخوان است.
در اين ميان اما مرگ بيپرواترين و صريح ترين سويه ي زندگي و يك واقعيتِ مسلم است. به اين جهت يكي از مشكلات انسانها همواره اين بوده است كه مردگانشان را چگونه و كجا دفن كنند.
دفن در حالت جنيني : پيشينهي كهنترين گورهايي كه تاكنون يافت شده است، به پنجاه هزار سال پيش از ميلاد مسيح مي رسد. در كهنترين شكل تدفين، در عصر پيشاسنگي جنازه را مانند جنين در شكم مادر به پهلو در يك گور سنگي مي خواباندند.
تدفين به شكل جنين از يك سو اين توهم را ايجاد مي كرد كه جنازه به خواب فرورفته است و از سوي ديگر از اميد به بيداري و تولدي ديگر پس از رستاخيز نشان داشت.
طناب پيچ كردن مردگان : اجداد ما در آن دوران بسيار دور جنازهي مردگان را طناب پيچ مي كردند. احتمالاً به اين دليل كه مي ترسيدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بيايند.
دفن در قبر هاي عظيم : مراسم تدفين در فرهنگهاي كهن كه پيشينه شان به سه هزار و پانصد سال پيش از ميلاد مسيح مي رسد بسيار اهميت داشت. گورهايي عظيم به طول دوازده متر كه با تختهسنگ بنا ميكردند از اهميت تدفين در اين فرهنگ ها نشان دارد.
در اين گورها يكصد جنازه جا مي گرفت و روي آن را با خاك مي پوشاندند. چنين گورهاي عظيمي به بناهاي باشكوه شباهت داشت و ساختن آنها وقت و هزينه ي زيادي مي طلبيد.
در سده هاي ميانه، پيش از آغاز دوران روشنگري كه همه چيز با افسانه درآميخته بود، برخي اروپائيان، از جمله آلمانيها اعتقاد داشتند كه اين گورها را غول ها براي خودشان ساخته اند.
دفن در سنگ آهك : در يونان قديم مردگان را در تابوتي از سنگ آهك قرار مي دادند و اين تابوت سنگي را ساركوفاگوس يا "گوشتخوار "مي خواندند. واژهي تابوت در برخي زبانها مانند آلماني و فرانسه را بعدها از همين واژهي ساركوفاگ استخراج كردند.
شتر و جواهرات، همراه ميت : در فرهنگ عرب جاهلي رسم بر اين بود يك شتر در حالي كه سرش به عقب برميگشت همراه مرده دفن مي كردند و در نار او مقداري پول قرار ميدادند تا در سراي اخرت هم پول براي خريد داشته باشد و هم مركبي براي سوار شدن
قلب جداي از جسم : در قرون وسطي گمان مي بردند كه روح انسان در قلب او جاي دارد. از اين رو برخي پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصيت ميكردند كه قلبشان را جداگانه دفن كنند. ريچارد شيردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهيري اند كه قلب آنان جداگانه دفن شده است.
ميت در غار يا در كوه :در كنعان و در ايران، جنازهي ميت را در غار يا در دل كوه قرار مي دادند. در نقش رستم، در سينهي كوه مقبرههاي عظيمي از دوران هخامنشي و ساساني به يادگار مانده است.
داريوش كبير، اردشير، داريوش دوم و خشايارشا را در دل كوه دفن كرده اند.
و دفن مردگان هخامنشي در داخل كوه يكي از دلائلي است كه هخامنشيان گر چه اهورامزدا را به عنوان خدا قبول داشتند ولي به زرتشت و آيين وي اعتقادي نداشتند.
پس از تصليب مسيح، جنازهي او روي زمين مانده بود. روايت است كه ژوزفِ آريماتئا، از ياران مسيح، گور خود را كه در غاري قرار داشت به مسيح بخشيد و جنازهي او را در آن غار نهادند. مسيحيان اعتقاد دارند كه مسيح، سه روز بعد زنده شد و از اين غار به آسمان عروج كرد. اين واقعه كه در كتاب مقدس آمده است به روايتِ عيد پاك شهرت دارد و منشا مهمترين عيد مسيحي ست.
مردگان خوراك لاشخورها :مردگان را فقط در خاك يا در دل كوه ها دفن نمي كردند. در فرهنگ ايراني - زرتشتي تدفين در هوا مرسوم بود. در اين آئين زمين و آتش تبركي دارد و روح كه از بدن انسان بيرون رفت پيكر مرده بسيار پليد و ناپاك است و هر چيز را آلوده مي كند. به همين جهت مرده را نبايد به خاك يا به آتش سپرد.
زرتشتيان از زمان ساسانيان هر جا كه بودند دخمه هايي مي ساختند و مرده را به آنجا مي بردند و در هواي آزاد، كنار ديواري مي نهادند تا مرغان شكاري و حيوانات درنده آنها را بدرند و متلاشي كنند و وقتي كه فقط استخواني از مرده باقي مي ماند، استخوان او را برمي داشتند و در محوطه ي كوچكي مي گذاشتند و به آن "ستودان" مي گفتند كه به روايت استاد فقيد، سعيد نفيسي مخفف كلمهي استخوان دان است.
استاد نفيسي در خاطرات دوران جواني اش از برخي اعتقادات خاص زرتشتيان ياد مي كند. اگر كلاغ يا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان مي كردند مرده آمرزيده تر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا ميشد، باز هم مرده آمرزيده تر بود. اگر مرده را كنار ديوار دخمه اي مي ايستاندند و تعادل خود را از دست مي داد و براي مثال به پشت مي افتاد، آمرزيده تر بود تا اين كه به رو افتاده باشد.
اگر روي پاي خود مي افتاد يا به حال نشستن درمي آمد، گمان مي كردند روح او معذب است. بدتر از همه مرده اي بود كه سرش از تنش جدا مي شد. بديهي ا ست كه حوالي اين دخمه ها هميشه هزاران كلاغ و مرغان لاشخوار در پرواز بودند.
دفن در تنه درخت :در آمريكاي شمالي، در فلوريدا قبيله ي سميول از قبايل سرخپوست مردگانش را در تنهي پوك درختان مي گذاشت تا به تدريج تجزيه شود. برخي قبايل سرخپوست هنگام كوچ از جايي به جايي ديگر مردگانشان را روي زمين مي گذاشتند و به كوچ خود ادامه مي دادند.
پيش مي آمد كه سالخوردگان اين قبايل، وقتي هنگام مرگشان فرامي رسيد، از قبيله جدا مي - شدند و به كوه مي زدند و در آرامش و در انزوا مي مردند. جنازه ي آنان در همان محل ميماند تا به تدريج تجزيه شود و از بين برود.
تدفين در آب :در تبت، هرگاه زنان باردار و جذاميان مي مردند، جنازهي آنان را به رود مي سپردند. وايكينگ ها نعش مردگانشان را سوار قايق كوچكي مي كردند و به آب مي سپردند. در آلمان اخيراً تدفين در آب مرسوم شده است. در اين نوع تدفين جنازه را ابتدا مي سوزانند و سپس خاكستر آن را در ظرفي قرار مي دهند كه در آب حل مي شود. ظرف را به آب مي سپارند.
هندوها، ژرمنها و سوزاندن مردگان :در هندوستان، سوزاندن مرده ها مرسوم ترين شكل تدفين است. هزار و پانصد سال پيش از ميلاد مسيح ژرمن ها مرده را مي سوزاندند و خاكستر آن را به همراه اشياي زينتي كه از مرده به جاي مانده بود، در يك ظرف گلي ساده جمع مي كردند.
در ميان هندوها رسم است كه وقتي كسي مي ميرد، اگر داراي فرزند است، پسر ارشد مي -بايست آتش را بيفروزد. هندوها اعتقاد دارند كه روح مرده با سوزندان جسم او آزاد مي شود.
در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاكستر مرده و برخي حيوانات خانگي را در ظرفي مي نهند و اين ظرف را به خاك مي سپارند.
آميختگي، تدفين با مذهب :مراسم تدفين از يك سويه ي تسلي دهنده براي بازماندگان برخوردار است. در زمان رومي ها وقتي مرده اي در آتش ميسوخت، بازماندگان از ديدن دودي كه از جنازه برمي خاست تصور مي كردند كه روح مرده همراه با آن دود به آسمان مي رود و با اين فكر خود را تسلي مي دادند در حالي كه بعدها با آمدن مسيحيت و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بي احترامي به جسم انسان بود.
بهتر بود كه جسم انسان را در كفن بپيچانند يا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخيز فرارسد و معاد اتفاق بيفتد. به همين جهت پس از فراگير شدن مسيحيت در اروپا، سوزاندن جنازهها كه تا پيش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همين شكل پس از غلبهي مسلمانان بر ايرانيان نهادن جنازه ها در دخمه ها منسوخ شد.
در قرون وسطي تنها زناني را كه به جادوگري متهم مي شدند، پس از محاكمه در محاكم تفتيش عقايد با آتش مي سوزاندند. دليل مي آوردند كه با اين تمهيد روح شيطاني و پليد جادوگران همراه با جسمشان براي هميشه نابود شود.
با توجه به دگرگوني باورها و آئينهاي تدفين در تاريخ اجتماعات مي توانيم بگوييم كه در همه ي فرهنگها تدفين با مذهب درآميخته و به همين جهت با تغيير مذهب، آيين تدفين نيز دگرگون مي شده است.
تدفين در زمانهي ما مسلمانان و يهوديان با سوزاندن مرده مخالف اند. در اسلام و يهوديت مي بايست مرده را حتماً در خاك دفن كرد. در يهوديت هر گور، تنها به يك جنازه اختصاص دارد.
اما در ايران با افزايش جمعيت، به تدريج از اوايل دهه ي پنجاه خورشيدي گورهاي دو و سه طبقه به وجود آمد. پيش مي آيد كه اعضاي يك خانواده را در يك گور سه طبقه قرار دهند. سنگي به نام سنگ لحد هر يك از اين طبقات را از هم جدا مي كند و به هر مرده يك سنگ قبر مجزا تعلق مي گيرد.
در اسلام و يهوديت، نبش قبر جايز نيست گورستان در اين مفهوم يك خانه ي ابدي و از برخي لحاظ پندآموز است.
گورستان اهل تسنن، ساده است و پيش مي آيد كه گورها بينام و نشان باشند و تنها سنگي ساده بر آن بنهند. در مراكش سنگ قبر را به اندازهي قامت مرده مي تراشند و جز اين هيچ نام و نشاني از مردگان باقي نميگذارند.
اما در فرهنگ ايراني و اسلامي، آرامگاه و سنگ قبر اهميت دارد، چنان كه بسياري از آرامگاه ها از نظر معماري و بسياري از سنگ قبرها از نظر خوشنويسي ، شاهكارهايي به شمار مي آيند.
پس از دوران روشنگري در غرب، سوزاندن جنازه ها از نو مرسوم شد. كليساي كاتوليك تا سالها با اين نوع تدفين مخالف بود. با اين حال در سال 1969 به دليل كمبود جا، كليسا مجبور شد با سوزاندن جنازه موافقت كند.
سوزاندن جنازه و دفن خاكستر آن، به مراتب ارزانتر از تهيه ي تابوت و اجاره ي يك گور به مدت پنج تا سي سال است. به همين جهت بسياري از اشخاص در غرب وصيت مي كنند كه بعد از مرگ جنازهي آنان را بسوزانند.
در ايتاليا و در هلند، مرده را الزاماً نمي بايست در گورستان دفن كرد. اما در بسياري از كشورها مانند ايران، آلمان و فرانسه، مرده بايد حتماً در گورستان دفن شود و براي اين كار، بازماندگان به جواز دفن نياز دارند.
در آلمان تا سال 2003 مرده را حتماً مي بايست در تابوت بگذارند و دفن كنند. اما در سال 2003 اين قانون را برداشتند و اكنون مسلمانان مي توانند مشروط بر موافقت سازمان گورستان، مرده هايشان را در كفن بپيچانند و به خاك بسپرند.

تدفين در زرتشت
 

زرتشتيان جسد رفتگان را ناپاك مي دانند ، جسم وي را متعفن و گنديده مي نامند و حتي تا گذشته اي نه چندان دور از دفن آن در زمين به شدت منزجربودند . مطابق سنت زرتشتي بدن مرده را بر فراز برجي كه دخمه نام دارد و در محلي دور افتاده واقع است مي گذارند تا طعمه ي پرندگان وحشي شود . نحوه ي انجام اين آيين چنين است كه مرده را تا سه روز و سه شب در اتاقي نگاه مي دارند و سپس بدن را به دخمه انتقال مي دهند . دخمه ساختماني است كه در بالاي كوه مي سازند ، رسم بر اين است كه بدن مرده را به درون دخمه مي گذارند و پرندگان لاشخور در مدت كوتاهي تمام گوشتهاي بدن مرده را ظرف يكي دو ساعت مي خورند و استخوان را باقي مي گذارند !!!

معماري دخمه
 

دخمه ديوار دايره اي ضخميمي به شكل برج است كه بر بالاي صخره ها و كوه هاي نه چندان بلند از خشت و گل ساخته شده است و پلكاني زمين هموار را به درب دخمه متصل مي كرده است.
دخمه داراي چندين اتاق و احتمالا 2 طبقه بوده است و يكي از اين اتاقها ويژه اي به آتش سوزها بوده. فاصله دخمه از اتاق آتش سوزها حدود 150 تا 200 متر بود. كار آتش سوزها كه معمولا 2 نفر بودند عبارت از اين بود كه از روزي كه تن در گذشته را به داخل دخمه مي سپرند شبها تا 3 شب در آن اتاق كه يك پنجره مستقيما" رو به دخمه داشت از سر شب تا بامداد آتش بسوزانند.
به درستي اين آيين از آنجا سرچشمه مي گيرد كه چون بنا بر باور زرنشتيان روان در گذشته تا 3 شبانه روز در اطراف و بالاي سر تن در گذشته در پرواز است تا پس از شب سوم به آسمانه پرواز كند در اين مدت 3 شب نخست پس از مرگ از تاريكي و تنهايي نترسد.
سطح دايره داخل دخمه به چهار بخش تقسيم بندي شده است بخش ويژه مردها، زنها، كودكان و در پايان بخش چهارم كه در مركز دايره قرار داشته به چاه استودان نامدار است. استودان، چاهي است كه در مركز دخمه كنده شده كه پس از پاك شدن استخوانهاي تن در گذشته از گوشت، پوست و غيره (به وسيله مرغان لاشخور)، استخوانها را در آن چاه مي ريخته اند.
گيرشمن در كتاب ايران از آغاز تا اسلام به اين نكته اشاره مي كند كه پيشينيان مرده را نمي بايست به خاك بسپارند يا بسوزانند و يا در آب غرق كنند زيرا بيم داشتند كه بدين وسيله سه آخشيج مقدس زمين، آتش و آب را آلوده سازند پس مي توان عنوان كرد كه عرضه تن مردگان به پرندگان در دخمه از زمانهاي خيلي دور شايد از زمان مادها در سرزمين ايران رايج شده است و هدف پاكيزه ماندن خاك، آتش و آب بوده است.
(: روش تدفين در ايران باستان، فريدون شير مرد فرهمند، موسسه انتشاراتي فروهر )1377سپس مامورين دخمه استخوانها را در چاهي كه وسط دخمه قرار دارد مي ريزند و روي آن آهك و گوگرد مي ريزند تا بسوزد و خاكستر شود و سپس به وسيله باران به چهار چاهي كه اطراف چاه اصلي است برود .
البته چنديست كه ديگر زرتشتيان مردگان خود را دفن مي كنند و از روش قديمي استفاده نمي كنند !!! ( تا چند دهه پيشتر اين رسم اجرا مي شد و هنوز هم هستند كساني كه اجراي اين مراسم را به خاطر مي آورند )
با اين حال بايد دانست كه دفن مردگان از نظر آيين زرتشتي بسيار ناپسند و گناهي بزرگ است !!!
در ونديداد فصل اول بند 13 آمده است : گناهي كه توبه ي آن قبول نمي شود دفن كردن مردگان است ( رك : اديان زده يجهان / رابرت هيوم / ص 326 )
( براي مطالعه ي بيشتر در اين مورد رك : زرتشت پيامبري كه از نو بايد شناخت.)
منبع:http://www.pegahhowzeh.com